روش اجتهاد(آیت الله میر باقری)
.... ضرورت بحث روش اجتهاد در دورة معاصر است این است که ما
با مسائل جدید در مقیاس جدید مواجهایم، که باید آن مسائل و موضوع را مورد
بحث قرار بدهیم، که مهمترین آن مسئله حکومت و سرپرستی تکامل و تغییر
موضوعات است، نه پاسخگویی به موضوعات کلان.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر میرباقری:
بسم الله الرحمن الرحیم. اولاً تشکر میکنم از دوستان که این جلسه را برگزار کردهاند، تا این بحث مورد بررسی قرار بگیرد. دوم اینکه من مدعی نظریهپردازی نیستم، آقایان بزرگواری کردهاند. من خدمتشان عرض کردم که جلسه مناظره نیست، چون مناظره به معنای این که دو نفر هستند، معنی متعارفش هم همین است و معنی لغوی آن این نیست که با هم اختلاف نظر دارند و میخواهند جنجالی سر مواقف اختلاف بکنند، بحث سر این است که میخواهیم با هم گفتگو بکنیم و انشاء الله کمک کنیم به همدیگر برای رشد بحث. سوم اینکه جناب آقای غرویان که تشریف ندارند، ما غائبانه به ایشان تسلیت عرض میکنیم و از حضرت آقای صرامی که بزرگواری کردهاند، با ضیق وقتتشان قبول کردهاند، که عرایض ما را بشنوند، تشکر میکنم.
این بحث، بحث گستردهای است. طبیعتاً باید این بحث، خُرد بشود، تا قابل بحث بشود، و قابل بررسی پژوهشگرانه بشود، مشاهده فرمودید که در رسالههای دکتری معمولاً میگویند، موضوع باید خیلی خُرد باشد تا بشود، بحث را دقیق و محققانه و پژوهشگرانه جلو برد. این موضوع روش اجتهادی، بحثی است که حداقل دهها جلسه باید روی اجزای آن بحث بشود. بنابراین پیداست که الآن بحث بر سر جزئیات این نظریه نیست، فقط یک کلیاتی را در فضای روش اجتهاد مطرح کنیم و بخصوص جریان اجتهاد معاصر را آسیبشناسی کنیم. عناوینی که حقیر بهصورت خیلی گذرا به آن میپردازم، یکی روش اجتهاد چیست و این بحثی است که ما اول به آن میپردازیم و دوم ضرورت پرداختن به این بحث و واکاوی مجدد روش اجتهاد در شرایط کنونی ماست، چه ضرورتی ما را به اینجا رسانده که این بحثها را از نو مورد دقت قرار بدهیم و طبیعتاً در پی این دو آسیبشناسی اجمالی نسبت به اجتهاد کنونی یا روشهای اجتهادی که الآن وجود دارد، و دارد متداول میشود، نظر داشته باشیم. در پایان هم اگر فرصتی بود، یک سری بزنیم به مبانی، این که ببینیم چه تحولی در مبانی باید اتفاق بیفتد تا ظرفیت اجتهاد به حدی برسد که بتواند مسائل امروزین مورد نیاز ما و دنیای اسلام را پاسخ بدهد.
در تعریف خیلی لازم نیست توقف کنیم، روششناسی اجتهادی یک دانش درجه دو و فرا نگرانهای است که با یک دید استعلایی ما روش اجتهاد بخصوص روش اجتهاد شیعی را در طول تاریخ مورد دقت قرار میدهیم و بهخصوص تکامل و تحول این روش را موضوع بحث قرار میدهیم و طبیعتاً در پی این نگاه استعلایی، میتوانیم برسیم به این که ضرورت کنونی ما چیست و چگونه میشود علم اصول و روش اجتهاد شیع را به سطحی از بالندگی برسانیم، که بتواند مسائل امروزین ما را جواب بدهد. بر همین اساس کاملاً پیداست ضرورت بحث هم و بازنگری مجدد به روش اجتهاد نیازمندیهای جدیدی است که متوجه دستگاه تفقه شیعه شده است.
ما مبتلا به یک سلسله مسائلی شدیم، که باید پاسخ بدهیم که مسائل جدیدی است و مهمترین آن مسئله مدیریت و سرپرستی اجتماعی است. آن هم مسئله سرپرستی و حکومت به مفهوم جدید و با وضعیت جدیدش هست. یعنی به تعبیر دیگر یک موقعی ما اگر میخواستیم فقه مقارن داشته باشیم، فقه های مقارَن ما که مورد دقت قرار میدادیم، فقه اهلسنّت بوده است، مسائل حکومت در مقیاس مباحث دولت عثمانی و پاسخگویی مسائل آن حکومتها در فقه اهلسنّت بوده و بعد مقارنهای میکردیم و نظریات فقهی خودمان را براساس فقاهت شیعه نسبت به آن مسائل بیان میکردیم.
ولی حقیقت این است که مسائلی که امروزه پیشروی ما هستند، بسیار فراتر از آن مسائل هستند، مسئله دولت در دورة معاصر، مسائل دولتهای ساده نیست، مثل دولت عثمانی یا دولت صفوی و شاه عباس و غیره. مسئله، مسئله تکامل اجتماعی و سرپرستی تکامل اجتماعی است، همانی که تعبیر امام(رضوان الله تعالی علیه) این بود که نبض زمان در اختیار حوزهها باید باشد. چیزی فراتر از پاسخگویی به مسائل مستحدثه در مقیاس حکومت است، مسئله رهبری حوادث اجتماعی آن هم در مقیاس مواجه تمدنی و در مقیاس مسائل جهانی است.
من اینجا اشاره کنم، تفاوتی که حقیر در نگرش امام به مسئله ولایت فقیه میبینم، یکی در مبانی است و یکی در مقیاس تصرف فقیه است. امام مقیاس تصرف فقیه را رهبری حوادث برای تغییر موازنه در جهان میدانستند. پاسخگویی به مسائل در این مقیاس موضوع امروزین فقه ماست، و طبیعی است این غیر از فقه احکام موضوعات است و حتی غیر از فقه نظامات است. فقه تکامل اجتماعی است، یعنی مدیریت تکامل است که در آن نظامات تکامل پیدا میکنند. حالا سؤال این است که اگر بخواهیم فقه را وارد این مقیاس کنیم ، از پاسخگویی به مسائل مستحدثه، آن هم با روش فقه موضوعات، خارج بشویم به فقه احکام نسبتها و ساختارها، نظام و بعد هم تکامل نظامات اجتماعی و قبل از آن هم تکامل ارادههای انسانی، روش اجتهاد چه تحولی باید پیدا بکند.
بنابراین مسائلی که الآن ما با آنها مواجه هستیم، مسائلی نیست که در احکام سلطانیه و مابعد اینها مطرح شده، من صریح بگویم برخلاف اینکه بعضیها خیال میکنند آیت الله منتظری در حکومت دینی، خیلی حرفهای مهمی زدند، به نظر من در حد احکام سلطانیه است و اصلاً ربطی به موضوع حکومت ندارد به مفهوم امروزین خودش. اصلاً آن چه در آن کتاب آمده پاسخگوی نیازهای امروزین جامعه ما نیست. ما با مسائل دیگری مواجهایم که باید به آن بپردازیم و طبیعتاً شیوة اجتهاد کنونی ما کافی نیست، نه این که غلط است که حالا همین را باید بحث بکنیم.
ما باید نظریات کلان مدیریت اسلامی و بالاتر از دولت اسلامی را حتی مطرح بکنیم، باید به آن بحثها بپردازیم و خلاصه خاستگاهی که الآن برای نظریات فقهی در حکومت دینی مطرحاند، متفاوت با گذشته است. یک موقعی در دورة مشروطه بوده، تازه آغاز تعامل جدی دنیای اسلام و فقه شیعه با نظام غربی و دموکراسی بوده، مثلاً نظریه آقای ناینی شکل گرفته است. خاستگاه بحث حکومت دینی و مباحث فقهی، فقه حکومتی آن در دوره گذار از تجدد است، ما داریم از تجدد عبور میکنیم، به سمت حکومت جهانی اسلام و اصلاً مسائلش فرق میکند، لذا من به نظرم میآید مثلاً بحث حکومت ولایی که آقای کدیور مطرح کردند، واقعاً نتواستهاند خاستگاه نظریهها را ببینند. نظریه امام را کنار نظریه مرحوم نائینی آوردهاند، این اصلاً اشکال روش پژوهشی دارد. مقیاس دو نظریه متفاوت است. دو درک از حکومت و مأموریت حکومت است، اصلاً ربطی ندارد و لذا یک جایی انفعال در مقابل دموکراسی است، یک جایی عبور از دموکراسی است، دو تا نظریه غیرقابل مقایسه هستند. یک آقایی میگفت که یکی از شعرای عراق میگفت که من شعرای فارسی زبان را میشناسم، گفتم دو تا از اینها را نام ببر ، گفت، حافظ و علیرضا قزوه، گفتم احسنت. این معنایش این است که خیلی آگاهی داری واقعاً مقایسه کردن این دو تا بیمعناست. یا فرض کنید، بهمنیار را که مقرر حکمت مشاعی است، مقایسه کند با ملاصدرا که مؤسس یک مکتب است، اینها اصلاً قابل مقایسه نیستند. امام مؤسس یک مبنای جدید هستند چه ربطی دارد به نظریات دیگران که آوردهاند، حالا کار ندارم. عدم درک از موضوع، حکومت و سرپرستی و اینکه سرپرستی الهی و غیرالهی دارد، این مشکل درست کرده است.
در
هر صورت آن چه که ضرورت بحث روش اجتهاد در دورة معاصر است این است که ما
با مسائل جدید در مقیاس جدید مواجهایم، که باید آن مسائل و موضوع را مورد
بحث قرار بدهیم، که مهمترین آن مسئله حکومت و سرپرستی تکامل و تغییر
موضوعات است، نه پاسخگویی به موضوعات کلان.
یعنی گاهی شما موضوعات خرد را جواب میدهی، گاهی موضوعات کلان را، موضوعات کلان را هم گاهی تجزیه میکنید به موضوعات خرد، مثل این که پول و بانک را بحث میکنید براساس احکام معاملات، تجزیه میکنید، بانک یک عنصری از نظام سرمایهداری است، تجزیهاش میکنید بانک را، بعد میآیید تطبیق میدهید به معاملات، یک موقعی احکام نظامات را مطرح میکنید و میخواهید نظام پولی مثلاً اسلام را تعریف کنید، یک موقعی میخواهید تکامل نظامات اجتماعی را بحث بکنید و نبض زمان در اختیار تفقه باشد، طبیعتاً مقیاس اجتهاد عوض میشود. حالا بر این اساس آن چه نظریه حقیر است این است که اجتهاد شیعی در طول تاریخ مبتنی بر سه رکن اساسی بوده است و آن سه رکن ایمان، عقلانیت و تفاهم بوده است. تعبد، تقنین و تفاهم، این سه رکن اصلی اجتهاد شیعی بوده است. همین کاری که در اجتهاد شیعی اتفاق میافتد که از بررسی صدور، جهت صدور و دلالت و تعارض ادله، بعد هم احکام حالت فقدان دلیل، همه اجتهاد با این دامنه گسترده خودش و با اصول اساسی علم اصول و زیرساختهای علم اصول که قواعد عرفی عقلایی و عقلی هستند این سه دسته قواعد به کار گرفته میشوند در این فرآیندی که عرض کردم صدور ، جهت صدور، دلالت و تعارض ادله و احکام فقدان دلیل همه اینها مبتنی بر این سه اصل کلی هستند، تعبد، تعقل و تفاهم، یعنی ایمان، عقلانیت و تفاهم بین الأقران، و این پایگاه حجیت است. استفراغ الوسعی که آقایان در تعریف اجتهاد میگفتند، یعنی همین سه رکن و پایگاه حجیت همین است . یکی از ارکان جاری در اجتهاد ما تعبد است، ممکن است گاهی بزرگان در تعریف اجتهاد، اجتهاد را یک طوری تعریف کنند، که ما مجتهد یهودی هم بتوانیم داشته باشیم و این را میگویند فن است. ولی حقیقت این است که آن چه که در اجتهاد ما است صرفاً یک فن نیست، در قواعد اجتهاد ما تعبد به وحی و ایمان به وحی و درک شأن تخاطب شارع است، که تخاطب شارع یک تخاطب عرفی نیست، یک تخاطب فرا عرفی است، یک تخاطب فرا زمانی است، یک تخاطب است که در مقیاس عصمت وجود دارد، شما در علم اصول وقتی رجوع کنید، جزء ارتکازات اصولیین است و مجتهدین ما که این خطاب، خطاب معصوم است، خطابی است که بین اول و آخرش ولو این که در طول دو سه قرن صادر شده باشد، هیچ تعارض نیست، هماهنگی است و میبینید که جمع بین عام و خاص میکنند، عامی که از یک معصوم است و خاصی که از معصوم گذشته یا آینده است، این در جمع ناظر به نوعی از ایمان خاص و ارتکاز خاصی است که وجود دارد، یا فرض کنید مثلاً در نسبت بین خطابات میآیند جمع بین عام و خاص که میکنند، به حاکم، محکوم و وارد، مورود میرسند به بحث انقلاب و نسبت میرسند. شما هیچ وقت چنین چیزی را در یک خطاب عرفی در یک سند عرفی نمیتوانید داشته باشید. دو نفر فرض کنید در یک روستا با هم معامله کردند یک سندی نوشتند، شما این قواعد را اصلاً آنجا قابل اعمال میدانید؟ قواعد انقلاب و نسبت را؟ نه فقط در آنجا ، اگر یک نزاع بینالمللی شد، یک سند حقوقی بین دو تا کشور نوشتهاند، این جا، جای انقلاب و نسبت است؟ این قواعد اصولی مال شأن تخاطب شارع است. این که ما میگوییم ایمان وجود دارد، این است. اگر شما میگفتید، مثلاً سکولارها بیایند و روششناسی بدهند برای اجتهاد، اینها حذف میشد. نمیآمدند براساس تعبد، هماهنگی عدم تعارض و اینکه یک اراده جدی حاکم است در صدر و ذیلش، این طوری بحث نمیکردند و این طوری هم بحث نمیکنند. آنها روششان روش دیگری است. بنابراین تعبد بوده و این تعبد هم این طوری نبوده که فقط در قواعد باشد، در خود فعل استنباط هم حضور ایمان و تعبد به صورت تحول در گمانهزنی و به صورت اتحاد در گزینش و استظهار در پردازش وجود داشته است، یعنی واقعاً فقیه وقتی میخواسته گمانهزنی بکند، خودش را مقید به یک چیزهایی نمیکرده، ولی در گزینش اتحاد پیدا میکرده است، علامت این اتحاد این است که فقیه، وقتی میخواهد فتوی بدهد راجع به آب چاه و ملزومات آن، چاه خانهاش را پر میکند. این همان اتحاد در گزینش است. بنابراین هم تقوای در استناد، در احوال فقها وجود داشته و هم اجتهاد متقوم به این تقواست، این که میگویند ملکة قدسی است، برای این است که اجتهاد یک فن نیست، هیچگاه یک آدم غیرمسلمان نمیتواند، فقیه در اسلام باشد. عقیده ما این است، اجتهاد از مقوماتش ایمان است. هم در شأن تخاطب و فضای قاعدهمندی این باید بیاید و هم در فعل استنباط، تقوی باید حضور پیدا بکند، و این در اجتهاد شیعی بوده است. و علاوه بر این تقنین، یعنی کار عقلی که میشده است، تعبد به وحی را مقنن میکردهاند. یعنی این طور نبوده که یک فقیهی بیاید بگوید من نافله شب میخوانم، ایمانم درجه فلان است، فتوایم این است، قبول کنید. وقتی وارد بحث با اقران میشدند، تعبد را قاعدهمند میکردند و بعد هم این قاعدهمندی را به تفاهم میگذاشتند، اول با شاگردان خودشان، بعد هم به محققین و اقران خودشان، این روش تاریخی شیعه بوده است و اصلاً استفراغ الوسع اجتماعی یعنی همین، پایگاه حجیت همین است.
منتها نکته این است که ظرفیت تعبد و نیاز به استظائه به شرع ظرفیتی است که در شرایط اجتماعی متحول میشود، متکامل میشوند، بنابراین هم درک از شأن تخاطب تغییر میکند، یعنی ما شأن تخاطب شارع را شأن مدیریت همه شئون حیات و تکامل اجتماعی میدانیم، نه شأن پاسخگویی به مسائل مستحدثه، شأن سرپرستی دولتها میدانیم نه شأن این که دولتها مدیریت بکنند، مسألهسازی بکنند، ما استظائه بکنیم در پاسخ به مسئله. الآن در مقیاس کنونی، جریان تجدد مسئلهسازی کند برای ما، مثلاً در حوزه اقتصاد، بانک، بیمه، پول، اعتبارات و... اینها را درست کند، ما پاسخگوی به مسائل مستحدثه باشیم، که این شأن استظائه به دین نیست، شأن تخاطب شارع فراتر از این است. نمیخواهم بگویم که در این مقیاس جواب نباید داد، بحث رهبری حوادث و رهبری موضوعات آن هم در مقیاس جهانی است. بنابراین تلقی از شأن تخاطب وقتی ارتقاء پیدا میکند، ارتکازاً در ایمان فقها یک مرتبه دیگری از استضائه به نور وحی واقع میشود، طبیعتاً باید در قاعدهمندیاش باید متناسب با آن سطح از ایمان شکل بگیرد و بعد به تفاهم بین الاقرانی گذاشته بشود، آنگاه به حجیت میرسد.
این اجماعی از آن چیزی بود که باید اتفاق بیفتد، حالا این را من اشاره بکنم که بحثهایی که ما در حوزه روش اجتهاد مطرح میکنیم، بعضی بحث تحلیل فقه است، بعضیها میرود در فلسفه فقه، بعضیها میرود در علم اصول، بعضیها میرود در فلسفه علم اصول، اینها باید همهاش مورد توجه قرار بگیرد که ما نمیخواهیم اینجا اینها را بحث بکنیم. آن چه که به نظر میآید به لحاظ مبنا باید در آن تحول پیدا بشود، یکی در تلقی از دین و شأن تخاطب شارع، اصلیترین مسئله روش اجتهاد مسئله شأن تخاطب است. همه قواعدی که شما برای تفاهم با شارع به کار میگیرید، این قواعد، قواعد شأن تخاطب است. متناسب با شأن تخاطب است. ما باید بدانیم دین الهی چیست، دین جریان شریعت است، دین شریعت و احکام مبتنی بر سلسله ملاکات ذاتی اشیاء، یا دین جریان الوهیت است و از طریق جریان ولایت، واقع میشود میرسد به مناسک ولایت، میشود شریعت. یعنی ملاکات احکام برمیگردد به تناسبات ولایت حقه. بنابراین الوهیت، شریعت، ولایت دین، این دین چیست و نقش دین این است که یک سلسله قوانینی برای نظم اجتماعی بشر ارائه میدهد. دیدهاید بعضیها وقتی میخواهند ضرورت بعثت انبیاء را بگویند، میگویند: بشر مثلاً مدنی بالطبع است، نیاز به قانون دارد، قانون هم قانونگذار میخواهد، قانونگذار هم باید بیرون از جامعه باشد و دخیل نباشد در نفی خدای متعال، مبلغ و مجری میخواهد، میشوند انبیاء و ائمه، این معنایش این است که دین برای ایجاد نظم مادی برپا شده است. نظریه مرحوم محقق اصفهانی در بحث حسن و قبح یک جاهای به همین میرسد که میگویند غایت حسن و قبح رسیدن به نظم اجتماعی است. این نیست، واقعیت این است که دین جریان الوهیت و ولایت است برای سرپرستی قرب انسانهاست و ایجاد کمال یعنی ایجاد قرب و آن وقت اگر این شد، مقیاس تفقه ما یک تحولی باید پیدا بکند، تفقه ما الآن مقیاسش احکام و موضوعات، آن هم در حد واحد مطالعه فرد است، هم واحد مطالعه در فقه باید تغییر بکند، از فرد به جامعه و هم احکام از احکام موضوعات باید به احکام کل متغیر و ایجاد کل متغیر و تکامل در متغیر ختم بشود. یعنی آن چه موضوع سرپرستی است، پاسخگوی به احکام و موضوعات منفصله نیست، این است که کل اجتماعی را از یک وضعیت، میخواهد به وضعیت دوم ببرد و احکام حرکت دادن و تغییر کل به سوی کل است. احکام فقه حکومتی به لحاظ حکم به لحاظ مکلف به لحاظ موضوع و متعلق، به لحاظ انتصار، به لحاظ سوابق ثواب و عقاب و احکام فردی متفاوت است. در هیچکدام از اینها مشترک نیست. احکام فقه حکومتی، احکام کفایی و احکام عینی نیستند. احکام متوجه به کل هستند، انتصارشان، انتصاری است که باید کل انجام بدهد و ثواب و عقابشان، ثواب و عقاب مشاع است، طاعت مشاع است ثواب و عقاب هم مشاع است، معصیت مشاع است ثواب و عقاب هم مشاع است. این قدم اول بحث بود. بعد از این آن چیزی که به نظر من باید بحث بشود که در فرصت بعدی عرض میکنم، بحث آسیبشناسی اجتهاد معاصر است که دو تا آسیب دارد، یکی تحجر است، یکی انفعال است. و خطر انفعال در مقیاس روش اجتهاد بزرگترین خطری است که حوزه را تهدید میکند. یعنی سکولار شدن اجتهاد حوزه، از طریق توسعه بناء عقلاء که خیلیها دارند میگویند، بیتعارف میگویم، مثل آقای کدیور، از طریق ارتکازات عرفی، مثل حضرت آقای صانعی، اینها خطر سکولار کردن روش اجتهاد است، از طریق قواعد عقلی، مثل بعضی دیگر که روش سیستمی و عریان دارند، در روش اجتهاد میآورند، اینها آفات اجتهاد است، که بعداً عرض میکنم.(منبع،موسسه فهیم)